ادوار جرم شناسي:1ـ دورة ماقبل علمي ـ در اين دوره از نظر
مذاهب، فلاسفه و مصلحين بحث خواهد شد.2ـ دورة علمي ـ علم شناخت علل
پديدههاي بزهكاري از قرن نوزدهم ميلادي آغاز گرديد.جرم شناسي چگونه بوجود
آمد؟جرم شناسي بدنبال عدم كارائي حقوق جزاي كلاسيك در مقابل پديده بزهكاري
بوجود آمد و عليرغم اعمال مجازاتها پديده بزهكاري و جرم شناسي سير صعودي
خودش را طي كرد. همين امر سبب شد كه حقوقدانان و دانشمندان حقوق جزا به اين
فكر افتادند كه سواي مواد قانوني به مطالعه سير صعودي جرم نيز بپردازند.
اين مطالعات ابتدا تخيلي بود و از رنگ فلسفي برخوردار بود. در آغاز فكر
ميكردند كه علت افزايش بزهكاري ضعيف بودن مجازاتها ميباشد و به همين دليل
به تشديد مجازات از نظر كمي و كيفي پرداختند كه نتيجهاي حاصل نشد تا
اينكه همين دسته از حقوقدانان جزاي كلاسيك با كمك جامعه شناسان و فلاسفه
سعي كردند جرم را بعنوان جوهر مجرد و انتزاعي مورد مطالعه قرار دهند.
چنانكه از مجرم نيز غافل نماندند. اولين كساني كه در اين مقام برآمدند
«گري A.M.Guerry (1896-1802) و «كتله A.Quetelet (1874-1796) بودند.كتله
واضع آمار جزائي در دنيا ميباشد. كتله يك حقوقدان فرانسوي و مؤسس دايرة
آمار جزائي در دادگستري فرانسه بود. بعدها در سدة نوزدهم ميلادي ـ گري كه
دنباله رو كتله بود در قالب آمارهاي جزائي كه در واقع آمار قضائي بودند به
مطالعه خود جرم پرداختند.قبل از اينكه دورة علمي آغاز شود، در طول تاريخ
آثاري از جرم شناسي ماقبل علمي وجود دارد. در دورة ماقبل علمي شيوه مطالعه
و برخورد با جرم مبتني بر يك سلسله استدلالهاي ذهني و فلسفي و مذهبي بود.
با اين روش افلاطون ،ارسطو و در دوران حاضر «ويكتور هوگو» و ديگران مطالعات
زيادي را انجام دادند و نظريات گوناگوني را اظهار كردند. كه همگي حاصل
باورهاي ذهني است.جرم شناسي به معنائي كه الان از آن ياد ميشود علمي است
كه براساس مشاهدات، آزمايشات و بررسيهاي تجربي در مقام شناخت علل و عوامل
پديدة مجرمانه ميباشد.پديدة مجرمانه:جرم يا بزه داراي معيار و خصوصياتي
است كه قانون جزا مشخص ميكند، زيرا هر عمل يا ترك فعلي را نميتوان جرم
ناميد. آنچه كه در قانون جزا و حقوق كيفري اختصاصي بعنوان جرم به ما ارائه
ميدهند در چهارچوب جرم شناسي قرار ميگيرند. در جرم شناسي ما نيز بايد در
مقام مطالعه آنها باشيم. البته پديده مجرمانه صرفاً رنگ جزائي و حقوقي
ندارد. يعني هم شامل جرم ميشود و هم انحراف و كجروي. پس موضوع جرم شناسي
طبق آخرين برداشتها، شناخت علل پديده مجرمانه است.جرم و انحراف ضمن اينكه
با هم ارتباط دارند مفهوماً فرق ميكنند. جرم اولاً ساخته و پرداخته قانون
ميباشد. ثانياً داراي ضمانت اجراي موضوعه ميباشد، ثالثاً اين ضمانت اجرا
توسط انسانها عملي ميشود. اما انحراف مفهومي است اخلاقي ـ اجتماعي كه
بيشتر مذمت عمومي را بدنبال دارد. يعني داراي ضمانت اجراي عملي و موضوعه
نميباشد. در عين حال هر دوي جرم و انحراف ناهنجاري است. به همين دليل بعضي
معتقد هستند كه بايد سراغ آسيبشناسي رفت كه هر دو نوع ناهنجاري را تحت
پوشش قرار ميدهد.چرا انسان شناسي جنائي مطرح شد:لمبروزو مؤسس انسان شناسي
جنائي قبل از هر چيز يك پزشك بود و همزمان يك نظامي هم بود، در دانشكده نيز
تدريس ميكرد. او از طريق مطالعه جمجمههاي مجرميني كه اعدام شده بودند
(320 جمجمه) و مطالعة 5 هزار سربازي كه در پادگان بودند كتابي تحت عنوان
«انسان بزهكار» در سال 1876 م منتشر كرد. باين ترتيب جرم شناسي علمي در سال
1876 م در قالب كتاب انسان بزهكار پا به عرصه وجود نهاد و تاكنون از عمر
120 ساله برخوردار شده است. بعدها «گاروفالو» اين رشته را تحت عنوان جرم
شناسي (criminologie) عنوانگذاري كرد. البته طبق نظر بعضي از جرمشناسان
وانسان شناسان يك فرانسوي بنام «توپينار» Topinard از كلمه «جرم شناسي» در
آثار خودش در پايان سده نوزدهم(1879) استفاده كرده است.موضوع و قلمرو جرم
شناسي:جرم شناسي را در سه مرحله مورد مطالعه قرار دادهاند: بعنوان مرحله
اول وضع قانون مطرح است. قانون در يك جامعه اگر چه مبين ارادة عمومي
ميباشد ولي همواره بخشي از جامعه منافع خود را در نقض آن ميبينند. در
مرحله دوم قوانين وضع شده توسط بخشي از جامعه مورد تعدي قرار ميگيرد و بزه
بروز مييابد و قانونگذار كه چنين رخدادهايي را پيشبيني ميكند ضمانت
اجراهايي نيز بمنظور ممانعت از گسترش بزه طراحي ميكند. اين ضمانت اجرا
در حقوق جزاي كلاسيك خود مجازات ميباشد . بدنبال مطالعات جرم شناسي علاوه
بر مجازات در قوانين مختلف شاهد اقدامات تأميني و تربيتي نيز ميباشيم.
البته ضمانت اجرا بويژه زندان هميشه از بعد پيشگيري و اصلاح مجرم برخوردار
نيست. باين دليل مقنن با مشاهده عدم كارآئي زندان، در مورد جرائم سبك زندان
را حذف ميكند و مجازاتهاي ديگري را پيشبيني ميكند كه به اقدامات
جانشيني معروف ميباشند. بدين صورت قانونگذار مجدداً مجبور ميشود براي
پيشگيري جرائم اقدام به وضع قوانين جديد نمايد. كه مرحله سوم را بوجود
ميآورد.سه مرحله ياد شده همواره در حال چرخش ميباشد و سرعت و كيفيت آن به
درجة تحول جامعة مورد نظر بستگي دارد. مثلاً در جوامع صنعتي بزهها بيشتر
به مخالفت عليه اقدامات صنعتي و در جوامع سنتي به مخالفت نسبت به ارزشهاي
اخلاقي و مذهبي مربوط ميشود.مرحله اول: وضع مقررات و قوانين بصورت
عام.مرحله دوم: وقوع بزه يا جرم.مرحله سوم: ضمانت اجراي وقوع جرم يا
بزه.جرم شناسي در اين سيكل در مرحله دوم واقع شده است. موضوع جرم شناسي
عبارت است از مطالعه بزه كه در اشكال مختلف متصور ميباشد مثل جرائم عليه
اشخاص، اموال، نظم و امنيت عمومي و ....اگر چه جرم شناسي از موضوع مستقيم
برخوردار است در عين حال نسبت به وضع قانون، جامعه شناسي قانونگذاري، ضمانت
اجراي مجازات، سياست جنائي حساس است و بيشتر اوقات اين رشتهها را
تحتالشعاع خود قرار ميدهد. جرم شناسي همچنان با حقوق جزا و آئين دادرسي
كيفري مرتبط است.جرم شناسي را به دو بخش عمومي و اختصاصي تقسيم ميكنند.
قلمرو جرم شناسي عمومي پيروي از اصول كلي حاكم بر جرم شناسي صرف نظر از
اشكال آن ميباشد. اما جرم شناسي اختصاصي به مطالعه اشكال گوناگون جرم
ميپردازد و قلمرو آن با توجه به زمان و مكان نسبي است.در كشور ايران بر
خلاف جهان غرب، به لحاظ داشتن حكومت مذهبي جرم شناسي حوزه وسيعي دارد، زيرا
هر عملي ميتواند خلاف اخلاق حسنه و قوانين شرعي باشد. بنابراين جرم شناسي
از نظر قلمرو در مكان و زمان متغير است.كارائي جرم شناسي:از نظر كارائي
جرم شناسي در ارتباط نزديك با جامعه و نظم و زمامداران آن قرار دارد. ميزان
كارائي جرم شناسي بستگي به تصميم گيران سياسي، قضائي و اجتماعي جامعه
دارد. چنانچه متأثر از ماهيت سياسي ايدئولوژيك جامعه نيز ميباشد.يكي از
توصيههاي جرم شناسي علي الاصول براي مبارزه با جرم، كاهش بار عدالت كيفري
ميباشد. طريقة جرم زدائي براي مبارزه با جرم ميباشد. در ايران كه قوانين
شرعي پياده ميشود، جرم شناسي از عملكرد محدودي برخوردار ميباشد.تعريف جرم
شناسي:اصطلاح جرم شناسي را براي اولين بار «توپينار» Topinard دانشمند
فرانسوي در1879 بكار برد و در سال 1885 يعني 6 سال پس از انتشار كتاب
توپينار، گاروفالو قاضي ايتاليائي كتابي را تحت عنوان «جرم شناسي» منتشر
ساخت. تعاريف گوناگوني براي جرم شناسي صورت گرفته است كه ذيلاً به برخي از
آنها اشاره ميكنيم:الف ـ تعريف جرم شناسي از ديدگاه دوركيم:دوركيم در
تعريف جرم شناسي ميگويد: اعمالي هستند كه وقتي واقع ميشوند واكنشي را
ايجاد ميكنند كه در عرف به آن واكنش كيفر ميگويند. نكته قابل توجه در اين
تعريف واژه عمل يا اعمال ميباشد كه در قانون كاربرد ندارد و از آن به
«جنايت» تعبير ميكنند. بنابراين عمل و واكنش يك اصطلاح جامعه شناسي
است.بـ تعريف مكتب اطريش(گراتز):گداز، زينگل، هاستروسن كه مؤسسين مكتب
اطريش هستند تعريف جامعي از جرم شناسي ارائه دادهاند. آنها ميگويند: جرم
شناسي رشتهاي است كه به مطالعه واقعيت جنائي يا مجرمانه ميپردازد چنانكه
از مطالعه وقايع و آئينهاي شكلي در رابطه با جرم و بررسي دفاع عليه جرم
غافل نميماند.بنابراين تعريف، جرم شناسي همزمان جرم (حقوق جزا)، اصول و
آئينهاي شكلي (آ.د.ك) و همچنين وقايع جامعه عليه جرم را مورد بررسي و
تحقيق قرار ميدهد. در يك جمله ميتوان گفت كه از اين ديدگاه جرم شناسي،
«سياست جنائي» را مورد مطالعه قرار ميدهد.از تعريف فوق سه مقوله استنباط
ميشود:1ـ واقعيت جنائي: واقعيت جنائي همزمان پديده شناسي مجرمانه (اشكال
مختلف واقعيت مجرمانه)، اشكال مختلف مجرمين و طبقهبندي آنها را مورد بررسي
قرار ميدهد و از انسان جنائي، روان شناسي جنائي و جامعه شناسي جنائي بهره
ميجويد.2ـ مطالعه وقايع و آئينهاي شكلي: اصولاً در يك سيستم متشكل و
سازمان يافته، اداره و كنترل جرم داراي يك سري آئينهاي شكلي ميباشد. مكتب
اطريشي معتقد است كه اين اصول شكلي در فرايند جرم شناسي نقش موثري دارند.
در واقع اين اصول و مقررات كه در قالب قوانين آئين دادرسي نمود يافتهاند،
حاكم بر تشكيلات اداري مراجع كيفري ميباشند، يعني موجب شكلگيري قوانين
شدهاند كه بصورت مستقيم يا غير مستقيم، مربوط به مراجع كيفري ميباشد.پس
در اينجا نيز از يك سو واقعيتهاي قضائي مطرح هستند و از سوي ديگر جامعه
شناسي قضائي يعني مطالعه كارگزاران سيستم قضائي. بنابراين روانشناسي يا
جامعه شناسي جنائي به مطالعه پديده مجرمانه ميپردازد. و حال آنكه واقعيت
قضائي به مطالعه، رويه، شخصيت و عملكرد كارگزاران قضائي بويژه قضات توجه
دارد.يكي از رشتههايي كه در بعد شكلي در موضوع علم جرم شناسي قرار ميگيرد
و ميتوان از آن بعنوان معين آئين دادرسي نام برد، پزشكي قانوني ميباشد.
پزشكي قانوني از رشتههاي است كه در مرحلة كشف، تعقيب و پيشگيري از وقوع
جرم و اصطلاح مجرمين كه بوسيله مراجع قضائي و دادسراها صورت ميگيرد كمك
ميكند. اين رشتهها جزء رشتههاي معين آئين دادرسي كيفري هستند.پزشكي
قانوني رشتهاي است كه شناختها و دادههاي پزشكي را نسبت به جرم و مجرمين
اعمال ميكند و در واقع رشتهاي است كه در مرحله اثبات دعوي بكار گرفته
ميشود و از مواردي است كه ميتواند جزء ادّلة كيفري مورد استناد قاضي يا
علم جرميابي يا پليس علمي قرار گيرد. مطالعات پزشكي قانوني ميتواند در
مرحله كشف جرم دادسرا و قاضي را ياري بدهد.3ـ مطالعه دفاع جامعه: زماني كه
جرم بوقوع پيوست و خسارت واقع شد، جامعه براي مقابله با جرم به سازماندهي
ميپردازد كه اين بحث همزمان شامل سياست جزائي نيز ميشود. واكنشهاي
اجتماعي سبب ميشود اولاً با تكرار جرم مبارزه شود و ثانياً ميزان و حجم
بزهكاري تا حدي پائين آيد كه قابل تحمل براي آحاد جامعه باشد. يعني همزمان
توسل به ابزارها و امكانات كيفري و قواي قهريه و توسل به اقدامات پيشگيرانه
و تربيتي و آموزشي كه غالباً جزء سياست اجتماعي جامعه ميباشد. اين گونه
اقدامات لزوماً رنگ كيفري ندارد بلكه هدف آنها عمدتاً پيشگيري از وقوع جرم
ميباشد. بْعد دوم سياست جنائي توسل به ضمانت اجراهاي كيفري ميباشد.
بنابراين تعريف سياست كيفري جدا از سياست جنائي ميباشد.سياست جنائي يعني
سازمان سنجيده براي مبارزه با بزهكاري كه در اين سازمانها هم ابزار و
امكانات كيفري وجود دارد و هم امكانات آموزشي كه فاقد جنبة كيفري
هستند.جامعه شناسي جنائي و جامعه شناسي كيفري:جامعه شناسي كيفري يعني
مطالعه جامعه شناسي ادارات و ارگانهائي كه در ارتباط با عدالت كيفري فعاليت
دارند ولي جامعه شناسي جنائي مطالعه عوامل خارج از فرد كه در وقوع جرم
دخالت دارند. در اين رابطه فقط علل و عوامل خارجي بررسي ميشود.جائي كه جرم
شناسي مركب از رشتههاي مختلف علوم جنائي تلقي شود جرم شناسي به معني عام
خواهد بود . در مقابل اين تعريف فراگير، ديدگاه واحدي نيز وجود دارد كه به
موضوع خاص جرم شناسي ميپردازد.ج ـ تعريف اخص جرم شناسي:جرم شناسي در واقع
عبارت است از مقابله و تطبيق مطالعات و نتايج مطالعات رشتههائي چون انسان
شناسي، جامعه شناسي و روانپزشكي، در مورد جرم و مجرمين. بر اين اساس جرم
شناسي بايد صرفاً به مطالعه جرم بپردازد و از ساير علوم جهت شناخت جرم
استفاده كند و نميتوان ساير علوم را تحت عنوان جرم شناسي درآورد.در ديدگاه
تحققي تعاريف مختلفي براي جرم شناسي بيان شده است كه به بيان آنها
ميپردازيم:1ـ مطالعه علمي پديده جنائي يا پديدة مجرمانه را جرم شناسي
گويند. در اين تعريف پديده مجرمانه يعني جرم و انحراف يا عمل ضد اجتماعي.2ـ
اعمالي كه به محض وقوع واكنشي را برميانگيزد كه آن واكنش را كيفر
مينامند و موضوع مطالعه اين واكنش جرم شناسي ميباشد. (تعريف دوركيم)3ـ
جرم شناسي يعني مطالعه انسان در جميع جهات به منظور تحقيق پيرامون علل
تكوين و پيامدهاي اين عمل كه جرم ميباشد و از وسعت زيادي برخوردار
ميباشد. «تعريف استاسيو»در اين تعريف انسان از همه جهات بدليل شناخت،
تكوين و فرايند عمل مجرمانه مورد بررسي قرار ميگيرد. يعني از زماني كه
انسان تصميم به ارتكاب جرم ميگيرد و سپس آنرا به مرحله اجرا ميگذارد،
مورد مطالعه قرار ميگيرد.4ـ تعريفي كه با توجه به تحول جرم شناسي ارائه
گرديده است: اساس جرم شناسي مطالعه علمي پديده جنائي يا مجرمانه ميباشد،
ليكن قلمرو مطالعات جرم شناسي براي مطالعه علمي جرم به مطالعه واكنش
اجتماعي نيز كشيده شده است. يعني موجب توسعه و تصميم اين علم شده است و
امروز جرم شناسي به مطالعه پديده مجرمانه و واكنشهاي اجتماعي اين پديده و
ارگانهائي كه اجراي اين واكنشها را به عهده دارند ميپردازد. لازم به تذكر
است كه در اين ديدگاه، جرم شناسي سنتي نيز ميگنجد.تفاوت تعريف فوق و تعريف
مكتب اطريش(گراتز):مكتب اطريش چون مربوط به سدة 19 م ميباشد فقط جرم
شناسي سنتي را در برميگيرد، زيرا در آن زمان حدود و ثغور رشتههاي علوم
انساني مشخص نشده بود و يك حالت رقابت بين اين رشتهها برقرار بود، زيرا هر
رشته سعي ميكرد كه ساير رشتهها را نيز تحت فرمان خويش قرار دهد اما
تعريف فوق مربوط به زمان حال بوده و جامع و مانع ميباشد زيرا در حال حاضر
جرم شناسي هم به مطالعه عمل مجرمانه ميپردازد و هم به مطالعه واكنش
اجتماعي كه اين پديده بدنبال دارد يعني ذوجنبتين ميباشد. به عبارت ديگر در
اينجا اولاً جرم و عواملي كه در ايجاد آن دخالت دارند مورد مطالعه و بررسي
قرار ميگيرد و ثانياً به مطالعه واكنش اجتماعي، كارگزاران كنترل اجتماعي و
شيوه اعمال اين واكنش ميپردازد و محدود به همين دو موضوع ميباشد. اما
مكتب اطريش كليه رشتههائي كه در اطراف جرم و مجرميت در ارتباط هستند، همه
را مورد مطالعه قرار ميدهد.نكته مهمي كه در اينجا وجود دارد اين است كه
نتايج مطالعات جرم شناسي قابل تعميم نميباشد، ولي وقتي سخن از مطالعة علمي
پديده مجرمانه ميشود، اين جا در مرحله عملي اين تعريف بصورت جزئي و نسبي
صحيح است مثلاً اگر بوسيله روش كيفي يا مشاهدهاي بزه يا بزهكاري مورد
بررسي قرار گيرد، نتايج حاصله كاملاً علمي است زيرا مستند است ولي قابل
تعميم نميباشد و نميتوان نتيجه اين مطالعات و مشاهدات را به ساير
بزهكاران نيز تعميم داد و صرفاً نيتجه حاصله شامل همان عده بخصوص ميشود.
ولي همين نتايج علمي ميتواند براي آسيب شناسي قرينهاي باشد.پس جرم شناسي
بصورت جزئي و نسبي به اهدافش دست يافته است ولي نتوانسته است كه بصورت دقيق
علل و عوامل بزهكاري را تعيين كند تا بتوان از آن مطالعات استفاده كرد و
از وقوع جرم مخالفت نمود.در كشورهائي كه جرم شناسي جنبه كاربردي دارد
قانونگذاران توانستهاند آمار بزهكاري را در حدي حفظ كنند كه ايجاد هرج و
مرج نشود. اما جرم شناسي از نظر تئوريك يك چيزي است كه بايد باشد نه چيزي
كه هست.در اينجا بصورت موقت به تقسيم جرم شناسي ميپردازيم:1ـ جرم شناسي
عمومي يا نظري.2ـ جرم شناسي كاربردي يا باليني يا درمانگاهي.3ـ جرم شناسي
اختصاصي.1ـ موضوع جرم شناسي عمومي:موضوع جرم شناسي عمومي عمدتاً هماهنگ
ساختن، مقايسه، تطبيق، مقابله و تركيب نتايجي است كه از علوم ديگري كه با
جرم سروكار دارند بوجود ميآيد. بعبارت ديگر، جرم شناسي عمومي نتايج
رشتههاي ديگر را در برخورد با جرم هماهنگ كرده و بصورت اصول كلي ارائه
ميكند. اين رشتهها عبارتند از: جامعه شناسي، روانشناسي و روانپزشكي كه
طبق تقسيم بندي فوق اجزاء جرم شناسي اختصاصي را تشكيل ميدهد. پس جرم شناسي
عمومي نتايج حاصل از جرم شناسي اختصاصي را بصورت منظم و هماهنگ درآورده و
بعداً تحت عنوان جرم شناسي باليني بكار ميرود.2ـ موضوع جرم شناسي
باليني:در مقابل جرم شناسي عمومي، جرم شناسي باليني قرار دارد. اين جرم
شناسي برخلاف جرم شناسي عمومي كه بصورت عمودي وجود دارد بصورت افقي بوده و
رشتهاي است كه با توسل به دادههاي رشتههاي مختلف و بويژه با الهام از
الگوي پزشكي اقدام ميكند و هدفش از اين امر رفتار متناسب با جرم و برخورد
با مجرم براي شناخت جرم و مجرمين و در نهايت اصلاح و درمان آنها ميباشد.
مثل يك پزشك كه ابتدا بوسيله معاينه، بيماري را تشخيص ميدهد و بر آن اساس
تجويز دارو ميكند. جرم شناسي باليني نيز ابتدا با توجه به امكاناتي كه در
اختيار دارد كه عمدتاً از طريق مطالعه مجرميني است كه در زندانها نگهداري
ميشوند و پس از تشكيل پرونده شخصيت با توجه به آن و حدس و گمان نوع درمان
را تعيين ميكند. مثلاً مجرمين اوليه را از حرفهاي تفكيك ميكنند و پس از
اين مرحله يعني پس از تشكيل پرونده شخصيت و تعيين نوع درمان، در قسمتهاي
موردنظر نگهداري ميشود. پس جرم شناس باليني در واقع يافتهها و تعليمات
جرم شناسي را اجرا ميكند.ارتباط جرم شناسي با سايررشته هاي علوم جنائي:الف
ـ رابطه جرم شناسي با جرميابي يا پليس علمي:جرميابي يا پليس علمي در واقع
عبارت است از مطالعه شيوههاي تحقيق، كشف و دستگيري مجرمين. بنابراين
جرميابي يا پليس علمي در مرحله تحقيقات و دادسرا كاربرد دارد.يكي از
رشتههاي پليس علمي يا جرميابي انگشتنگاري است كه يكي از شيوههاي كشف و
دستگيري مجرم ميباشد. اسلحه شناسي، نيز يكي از رشتههاي جرميابي است كه
براي تعيين آلت قتاله بكار ميرود. بنابراين جرميابي كمكي است به آئين
دادرسي كيفري در جمعآوري ادله دعوا و جرم ولي جرم شناسي يعني مطالعه علل
بزهكاري. پس جرم شناسي زماني وارد عمل ميشود كه جرمي اتفاق افتاده باشد و
به كمك پليس علمي جرم و مجرم كشف شده باشد.در مكتب اطريشي جرميابي يا پليس
علمي يكي از رشتههاي جرم شناسي است ولي از آنجا كه جرم شناسي به مطالعه
علمي پديده مجرمانه يا بزهكاري ميپردازد، در حال حاضر پليس علمي رشته خاصي
از جرمشناسي است. بنابراين جرميابي همواره مقدم بر جرم شناسي است.ب ـ
رابطه جرم شناسي با علم اداره زندانها:علم اداره زندانها ابتدا و بطور سنتي
به مطالعه مجازاتها يا كيفرهاي پيشبيني شده و تحميلي به بزهكاران
ميپرداخت اعم از اينكه مجازات جنبه سلب آزادي داشته باشد يا جنبه سلب حقوق
و يا محدود كننده حقوق يا جنبه مدني و اعدام داشته باشد.با صرفنظر از نوع
مجازات، علم اداره زندانها به مطالعه تشكيلات مجازات و كيفرها و شيوه اجراي
آنها ميپرداخت. در علم اداره زندانها اولين چيزي كه به ذهن تداعي ميشود،
زندان است ولي در كنار حبس، مجازات ديگري نيز وجود دارد. بنابراين دليل
بود كه رشته «كيفرشناسي» بوجود آمد. كيفرشناسي عبارت است از مطالعه مجازات
سالب حقوق، آزادي، اعدام و اقدامات تربيتي. باين ترتيب علم اداره زندانها
در دل كيفرشناسي قرار ميگيرد. امروزه علم اداره زندانها به مطالعه تشكيلات
و سازمانهاي داخلي مجازات و طرز كار آنها ميپردازد. در اين چارچوب،
تشكيلات زندان، انواع ادارات زندان، شيوه اجراي حبس موضوع علم كيفرشناسي
قرار ميگيرد. هم چنين تبعات مجازات نيز جزء كيفرشناسي ميباشد مثل آزادي
مشروط، عفو، تعليق اجراي مجازاتها و كليه مكانيسمهائي كه بگونهاي در اين
رابطه مطرح ميشود، موضوع علم كيفرشناسي ميباشد. يكي از اهداف كيفر، اصلاح
مجرم و تحويل يك انسان اصلاح شده به جامعه ميباشد. بنابراين با توجه به
اين هدف كيفر داراي رسالت ميباشد و براي اينكه كيفر بتواند اين نقش را
ايفا كند به آگاهي نسبت به بزه و بزهكاري نياز دارد و جرم شناسي اين
اطلاعات را در اختيار علم اداره زندانها قرار ميدهد. بنابراين علم اداره
زندانها ناچار است كه به جرم شناسي نزديك شود. از طرف ديگر جرم شناسي نيز
براي بررسي كارائي و عدم كارائي تعليمات و نتايج خودش اين نتايج را در
زندان از طريق محكومين به حبس بدست ميآورد و بدين ترتيب در زندان است كه
جرم شناسي باليني به عمل ميرسد. جرم شناسي باليني در مقابل جرم شناسي
عمومي كه جنبه نظري دارد، حيثيت عملي دارد.پس كيفرشناسي بطور كلي و علم
اداره زندانها خصوصاً با جرم شناسي ارتباط نزديك و تنگاتنگي دارد. نتيجه
اينكه مطالعات جرم شناسي از طريق محكومين و از طريق بيلاني كه ارائه
ميشود، ميتواند به كيفرشناسي نشان بدهد كه فلان شكل از واكنشهاي اجتماعي
قبل از اينكه جنبه اصلاحي داشته باشد، جنبه جرمزا دارد. اينجاست كه جرم
شناسي ميتواند به قانونگذار توصيه كند كه اين نوع مجازاتها را از ليست
انواع مجازاتها حذف كند. مثل حبسهاي كوتاه مدت بين 3 تا 6 ماه براي مجرمين
بطور كلي و بالاخص براي مجرمين بيسابقه قبل از اينكه اصلاحگر باشد، موجب
تكرار جرم ميشود. نتيجه اينكه جرم شناس به مقنن پيشنهاد ميكند كه بجاي
حبسهاي كوتاه مدت جانشينهاي ديگر را پيدا كند تا بدين ترتيب عليه تكرار
جرم مبارزه شود و شايد بدنبال چنين توصيهاي است كه مقنن ما در تبصره 17
برنامه اول توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دولت جمهوري اسلامي مصوب سال
68 در خصوص مجازاتهاي حبس تا 91 روز پيشبيني كرده است كه قاضي ميتواند
آنرا به جزاي نقدي تبديل كند. اين تبصره ميتواند داراي چند معني باشد:1ـ
مبارزه عليه تراكم جمعيت كيفري در زندانهاي ايران چون ظرفيت اين زندانها
محدود است.2ـ توسعه جرم شناسي براي مبارزه عليه تكرار جرم به جاي حبس.3ـ
تكميل بودجة دادگستري از طريق دريافت جريمههاي نقدي.ج ـ رابطه جرم شناسي
با حقوق جزا:اگر چه جرم شناسي و حقوق جزا هر دو به بررسي بزهكاري و تبعات
آن ميپردازند و در اين خصوص تنظيم شدهاند، ولي حقوق جزا هدفي جز جرم
شناسي دارد. حقوق جزا به مطالعه علل جرم يا جرم نميپردازد، بلكه صرفاً به
تعريف جرم و احصاء انواع جرائم ميپردازد ولي جرم شناسي آنچه بعنوان جرم و
مجرم وجود دارد را بطور ملموس مورد بررسي قرار ميدهد و حال آنكه حقوق جزا
آنچه كه نبايد باشد يا آنچه كه مطلوب است را معين ميكند. به عبارت ديگر
حقوق جزا انتزاعي ولي جرم شناسي كاربردي است هدف نهائي حقوق جزا نبودن جرم
در جامعه است ولي جرم شناسي جامعه را آنگونه كه هست مطالعه ميكند و به
مطالعه علت شناسي و انگيزه شناسي جرم ميپردازد.حقوق جزا و جرم شناسي در سه
مورد در مقابل هم قرار ميگيرند:1ـ مسئله قانونگرائي يا رعايت اصول
قانوني:حقوق جزا از جمله رشتههائي است كه كلاً متكي به قانون ميباشد و
بعضاً وابسته به روية قضائي است. و در خصوص تفسير متن قانون جزائي دست قاضي
و پژوهشگر بسته است و او نميتواند بطور دلخواه به تعريف قانون جزا
بپردازد بلكه بايد با توجه به مضيق بودن تفسير به مطالعه و تشريح آن
بپردازد. يكي از اصول اساسي حقوق جزا اصل قانوني بودن جرائم و مجازاتهاست و
قاضي قبل از هر چيز بايد ببيند عملي كه بوقوع پيوسته است آيا منطبق با
قانون جزا و رويه قضائي هست يا خير. حقوق جزا با حقوق، مال و جان افراد در
تماس است. قاضي كيفري ميبايست در تفسير قانون رعايت دقت را بنمايد و آنرا
با تعرفه مجازات تطبيق نمايد. ولي جرم شناسي از انعطافپذيري زيادي
برخوردار ميباشد. در جرم شناسي وقتي صحبت از سرقت ميشود، سرقت بعنوان يك
عمل مجرمانه مجرد وجود ندارد، بلكه جرم شناسي بلافاصله به بررسي علل سرقت
كه سارق است ميپردازد. چون سارقان با توجه به شخصيتهاي مختلف با هم شباهت
ندارند، پس مطالعه يك مورد موجب اشاعه به ساير سارقين نميشود.2ـ حقوق جزا
و آزاديهاي فردي:حقوق جزا در واقع حمايت و حفاظت از حقوق مالي و جاني
افراد را برعهده دارد و نهايتاً از آزادي افراد و جامعه حفاظت ميكند و به
همين دليل براي اينكه حكام يك جامعه نتوانند به اعمال خودكامانه دست بزنند،
حقوق جزا براي هر يك ضمانت اجرا معين كرده است تا عضوي از اعضاي قوه مجريه
قادر به پايمال حقوق افراد جامعه نباشند.ولي جرم شناسي قبل از هر چيز به
مطالعه علل بزهكاري ميپردازد. بنابراين هدف عمده كشف ابزارهاي سركوبگر
براي مبارزه عليه تكرار جرم ميباشد. در اينجاست كه جرم شناسي ميتواند
براي تأمين هدف خودش و مطالعه بزهكار و ارائه طرق جلوگيري از جرم مرتكب
اعمالي شود كه زياد با آزادي فردي هماهنگي ندارد. مثلاً براي مبارزه عليه
تكرار جرم، جرم شناسي ميتواند پيشنهاد كند كه براي بيشتر جرائم، مجازاتهاي
حبس قطعي، پيشبيني شود. كه در واقع عدم احترام به آزادي فردي ميباشد.3ـ
كارآئي/ سركوب:سركوب ممكن است جنبة كيفري داشته باشد يا جنبه تربيتي و
آموزشي داشته باشد. مكاتب كلاسيك و نئوكلاسيك در خصوص مجازات معتقد به اين
شعار بودند كه نه بيشتر از آنچه عدالت اقتضا ميكند و نه بيشتر از آنچه كه
ضرورت اقتضا ميكند. بعدها مكتب تحققي نيز اين اصل را پذيرفت و اين به معني
پذيرش حد وسط ميباشد. اصولاً مسئله كارائي يا واكنش عليه جرم بيشتر
جنبة ارعاب و سركوب دارد. يعني در مكتب كلاسيك و نئوكلاسيك، مراد از
سركوبي، سركوبي كيفري يا جنبه ارعاب انگيزي آن ميباشد، و حال آنكه در جرم
شناسي هدف از سركوبي لزوماً سركوبي كيفري نيست بلكه هدف، بازپروري و
بازآموزي محكوم عليه ميباشد از هر راه كه ممكن باشد. به اين ترتيب جرم
شناسي ميتواند سركوبي به معناي آنچه كه در حقوق جزا بكار رفته است را
تضعيف كند در اين جاست كه حقوق جزا به جرم شناسي اعتراض ميكند كه مجرمين
با توسل به اظهار بيماري اقدام به انجام اعمال مجرمانه ميكنند و باين
ترتيب انتظار پذيرائي نيز از آنها وجود خواهد داشت. در صورتيكه آنها مرتكب
جرم شدهاند و در صورتيكه سركوبي بايد جنبه نامطلوب خود را حفظ كند. ولي
جرم شناسي ميگويد ميتوان از جنبه نامطلوب بودن مجازات صرفنظر كرد و به
اقدامات تأميني و تربيتي و آموزشي پرداخت حال چه اين بازپروري در قالب
سركوبي كيفري باشد يا در قالب اقدامات تأميني.با وجود موارد اختلافي كه ذكر
شد جزا و جرم شناسي قريب به 2 هزار سال با هم همزيستي داشتهاند. «فري»
معتقد است حقوق جزا رشتهاي از رشتههاي جرم شناسي است. اما آنچه مسلم است
اينكه جرم شناسي نميتواند از چهارچوب حقوق جزا خود را دور كند چون مجرمين
بر طبق حقوق جزا دستگير، محاكمه و محكوم ميشوند. بنابراين جرم شناسي در
چهارچوب حقوق جزا عمل ميكند، گر چه امروزه جرم شناسي علاوه بر جرم انحراف
را نيز شامل ميشود. مطالعه جرم شناسي به منظور كمك به حقوق جزا است و حقوق
جزا همواره از تعليمات جرم شناسي استفاده ميكند. مسلماً اصل فردي كردن و
قانوني كردن كيفر از اين موارد ميباشد.د ـ رابطه جرم شناسي با سياست
جنائي:سياست جنائي در كشور ما به غلط در معناي سياست كيفري بكار رفته است،
سياست كيفري همان حقوق جزا ميباشد ولي سياست جنائي اعم است از توسل به
نظام كيفري (حقوق جزا) و يا توسل به ابزارها و ارگانهائي كه رنگ كيفري
ندارند، بلكه داراي جنبه اداري ميباشند.پس سياست جنائي يك مفهوم گسترده و
وسيع ميباشد. به عبارت ديگر سياست جنائي يعني سازمان بخشيدن منظم به
مبارزه عليه بزهكاري، سياست جنائي بعد از بوجود آمدن سياست كيفري بود، يعني
قانونگذار براي مبارزه با جرائم همواره به حقوق جزا و اصل انتقام متوسل
ميشده است. سياست كيفري با توسل به حقوق جزا مبارزه عليه جرم را دنبال
ميكند و طبيعتاً سياست كيفري جنبه سركوبگر و تنبيهي دارد و دقيقاً در
رابطه با مطالعات و نتايج جرم شناسي سياست كيفري به سياست جنائي تبديل
شد.جرم شناسي به علماي حقوق جزا نشان داد كه سركوبگري صرف، موجب تعادل در
جامعه نميشود، بلكه طرق پيشگيري و غيركيفري ميتواند نظم اجتماعي را
برقرار نمايد. جرم شناسي اولاً نشان داد كه ماهيت افراد بزهكار يكسان نيست و
به لحاظ تنوع ماهيت افراد، بزهكاران در مقابل يك كيفر واكنش يكساني نشان
نميدهند. ثانياً يك كيفر با توجه به تنوع ماهيت افراد بزهكار نميتوانداثر
يكساني بر روي اين افراد داشته باشد. ثالثاً اعمال صرف سركوبي، تدابيري
قهرآميزند و در پيشگيري خاص و عام نقش مثبتي ايفا نميكنند. در اينجا جرم
شناسي به علم حقوق جزا پيشنهاد ميكند كه علاوه بر مجازات، تدابير ديگري را
نيز پيشبيني كنند كه به قاضي امكان ميدهد تا بتواند بهترين پاسخ را از
قانون استنباط كند و بعنوان ضمانت اجرا در مقابل بزهكاران اعمال كند.پس
جرم شناسي باعث شده كه سياست جنائي داراي ابزارهاي متنوع و غيركيفري شود.
رابعاً در مرحله قبل از ارتكاب جرم، جرم شناسي معتقد است كه براي صرفهجوئي
در هزينه بزهكاري و نيز تقليل خسارتي كه به دادگستري وارد ميشود، به حقوق
جزا پيشنهاد ميكند كه بجاي تكيه بر مجازات سركوبي، به تهيه و پيشبيني
اقدامات پيشگيرانه پرداخته شود. يعني بهائي كه جامعه و دولت بايد براي
بزهكاري بپردازد، از طريق اين اقدامات كاهش مييابد. جامعه اين هزينه را
طريق پرداخت ماليات براي كنترل جامعه ميداند و همچنين شامل هزينهاي كه
دولت براي تأمين پرسنل مورد نياز زندانها و ايجاد زندانها تحمل ميكند
ميشود.سياست جنائي براي اينكه هزينه جرم به حداقل برسد و افراد جامعه
ماليات كيفري بپردازند، پيشنهاد ميكند كه از ابزارهائي استفاده شود كه علي
الاصول از وقوع جرم جلوگيري مينمايند. مثل ايجاد پارك و سالنهاي
ورزشي.اين سياست در چهارچوب قانون و سياست قضائي و كيفري قرار نميگيرد
بلكه در سياست اجتماعي يك جامعه قرار ميگيرد. سياستي كه علاوه بر ابزارهاي
قضائي به ابزارهاي اجتماعي نيز در جهت جلوگيري از جرم متوسل ميشود. و اين
امر با توجه به مطالعات جرم شناسي امكانپذير خواهد بود. ولي در هر حال هر
توصيه و داده جرم شناسي را مسئولان نميتوانند اجرا كنند مثلاً در كشور
فرانسه بخش عمدهاي از فرانسويان از ساخت و فروش انواع نوشابههاي الكلي
امرار معاش ميكنند و قسمت عمدهاي از صادرات فرانسه نوشابههاي الكلي
ميباشد، حال جرم شناسي رابطه مستقيم الكليزم را با بزهكاران مشخص كرده است
ولي آيا دولت فرانسه ميتواند منافعي كه از طريق دريافت ماليات از افرادي
كه به ساخت و فروش نوشابههاي الكلي اشتغال دارند صرفنظر كند؟دوران جرم
شناسي علمي:در قرن هيجدهم ميلادي با ظهور رشتههاي مختلف علوم انساني و
علوم مقدماتي، جرم شناسي رشد علمي خود را آغاز كرد.نخستين جلوه جرم شناسي
در قالب رشتة «انسان شناسي جنائي» مطرح شد. پزشكان و روان شناسان در قرن
هيجدهم برداشتهاي عاميانه بخصوص قيافه و شكل افراد مجرم را در رابطه با
اعمال آنها از نظر علمي مورد مطالعه قرار ميدادند. در فرهنگ عامه نيز
پيرامون قيافه و شكل افراد و ارتباط آن با رفتار آنها پيشداوريهائي وجود
دارد. لذا اولين قدمي كه در اين زمينه برداشته شد، مسئله قيافه شناسي بود
كه يكي از پايههاي رشته انسان شناسي، علم، قيافه شناسي1 ميباشد. و دومين
مرحلهاي كه در اين خصوص مطرح شد مسئله مربوط به شكل جمجمه، اندازه آن و
ارتباطش با كثرت ارتكاب جرم بود. اين مورد نيز در قالب انسان شناسي جاي
گرفت. پس علم انسان شناسي را به دو بخش تقسيم ميكردند:1ـ قيافه شناسي كه
درباره ارتباط شكل و اندازه جمجمه افراد با ارتكاب جرائم متعدد كسب ميكند.
در اين گرايش آنچه مهم است مسئله فيزيكي و جسماني مجرم ميباشد. دومين
گرايش كه موجب بوجود آمدن جرم شناسي شد مسألة روان و ضمير فرد بود كه در
واقع به مطالعه فرايند تصميمگير مجرمانه در فرد ميپرداخت.عمدتاً ايندو
گرايش در ايتاليا بوجود آمد. تا آن زمان فرض بر اين بود كه يك فرد رواني
قابل علاج نيست ولي در قالب گرايش «جرمشناسي روان شناختي» اين عقيده بوجود
آمد كه اگر روان فرد بيمار است ميتوان با رعايت يك سلسله اقدامات تربيتي
زمينه مساعد براي اصلاح او را فراهم كرد.سومين گرايش كه در قالب جرمشناسي
علمي ابراز شد، گرايش جامعه شناختي بود. يعني از اين مرحله مطالعات از فرد
خارج شد و به بررسي محيط پيرامون فرد پرداخت. به عبارت ديگر در قالب گرايش
جامعه شناختي عمل مجرمانه را بعنوان يك عمل، صرفنظر از عنواني كه قانون جزا
به آن ميدهد، مورد توجه و مطالعه قرار ميگيرد. و سپس در قالب مطالعات
متنوعي از جمله مطالعات فلسفي، جامعه شناسي، روان شناسي مسئله تاثير محيط و
فرد بر روند تصميمگيري مجرم مورد مطالعه قرار ميگيرد.در قالب مطالعات
مربوط به گرايش جامعه شناختي دو نفر فعاليت چشمگيري داشتهاند كه بعدها در
ايجاد آمار جنائي كمك قابل توجهي نمودند. ايندو نفر عبارتند از «كتله» اهل
بلژيك و «گري» اهل فرانسه.ايندو با توجه به مشاهدات خودشان مسالهاي را
مطرح كردند كه در جرمشناسي تحت عنوان «قانون حرارتي» قرار گرفت. كتله و گري
براساس مطالعات آماري به اين نتيجه رسيدند كه در فصول گرم و مناطق گرم
جرائم خشونتآميز بيشتر بوقوع ميپيوندد و حال آنكه در مناطق سردخيز و فصول
سرد سال يك كشور جرائمي كه بيشتر نيرنگآميز و با توسل به تفكر و قوه تخيل
صورت ميگيرد مانندجرائم عليه اموال بيشتر بوقوع ميپيوندد.البته نظريه
«قانون حرارتي» امروزه به آساني قابل رد است وليكن در زمان خويش (قرن 18 م)
بعنوان يك تحول مهم از اهميت خاصي برخوردار شد و انقلابي شگرف در جرمشناسي
بوجود آورد.استدلال كتله و گري اين بود چون در فصول گرم سال و مناطق
گرمسير، روزها بلند است، قاعدتاً ساعات فعال و مدت كار افراد نيز افزايش
مييابد، لذا امكان برخورد بين افراد در سطح وسيعي وجود دارد. برخلاف فصول
سرد كه فعاليت كاهش مييابد جرائم بيشتر ناشي از نيرنگ بچشم ميخورد.مسألة
مهم ديگر در اينجا مسئله بحران اقتصادي و بزهكاري است. يكي از جلوههاي
مشهود بحران اقتصادي فقر است و تاثير آن فزوني جرائم و افزايش انحراف
ميباشد.استدلال كتله و گري مردود است چون اولاً صرفنظر از كوتاه يا بلند
بودن روز با توجه به اهميتي كه به اوقات فراغت افراد داده ميشود امكان
اينكه افراد در مقابل هم قرار گيرند وجود ندارد. ثانياً به لحاظ وجود
رسانههاي گروهي مفهوم شب و روز از بين رفته است. با اين حال اين نظريه
بعنوان طرز فكري كه براساس مشاهدات و براساس آمارگيري در بلژيك و فرانسه
بوجود آمد و بعنوان گام اول در آغاز دوران جرمشناسي علمي از اهميت برخوردار
ميباشد.گرايش كتله و گري زمينه را براي ايجاد مكتب تحققي يا ايتاليا
فراهم نمود. مكتب تحققي همزمان از مهمترين مكاتب جرمشناسي و حقوق جزا
ميباشد. از ديد جرمشناسي ميتوانيم از «لمبروزو» صحبت كنيم. چون لمبروزو
پزشك بود و به مسائل قانوني نيز توجه داشت و اين جنبة به او فرصت داد كه
افراد را از لحاظ قيافه شناسي و جمجمه شناس مورد بررسي قرار دهد. لمبروزو
موفق به طبقهبندي مجرمين شد. او عقيده داشت كه مجرم فردي است مانند
انسانهائي ديگر كه تحول و تكامل آنها در مقطعي متوقف شده و عيوب ساختاري
دارند و اين نارسائيهاي ساختاري به لحاظ جنبههاي ارثي ميباشد و فرد
محكوم به مجرم شدن ميشود. تز توارثي بودن لمبروزو بدين ترتيب تنظيم شده
بود: كساني كه مرتكب جرم ميشوند آنهائي هستند كه در دورة تكاملي خودشان در
مقطعي متوقف شده اند. يعني اين افراد تكامل عادي يك انسان متعارف را طي
نكردهاند و اين توقف تكامل در آنها به لحاظ مسائل توارثي ميباشد.نتيجهاي
كه از نظر لمبروزو گرفته شد اين بود كه مجرمين كساني هستند كه به لحاظ
مسائل ارثي از پيش زمينه مساعد براي مجرم بودن در آنها فراهم آمده است و به
ديگر سخن آنها محكوم به مجرم شدن ميباشند و راه نجاتي براي آنها وجود
ندارد و بايد آنها را از جامعه حذف كرد (اعدام). اين نظريه بعدها توسط دولت
فاشيست ايتاليا و حكومت نازيسم آلمان مورد سوء استفاده قرار گرفت،
بگونهاي كه «هيتلر» براي قلع و قمع يهوديها و كمونيستهااز جمله به استناد
همين نظر اقدام كرد.باين ترتيب لمبروزو يكي از پيشوايان اصلي «مكتب تحققي»
با مطالعههائي كه براساس قيافه شناسي انجام داد، رشتهاي را بنام «انسان
شناسي جنائي» بنا نهاد كه بعدها در كتاب «انسان بزهكار» به اصول و ضوابط آن
پرداخت.در كنار «لمبروزو» دو نفر ديگر نيز فعاليت ميكردند كه عبارتند از
«گاروفالو» Garofalo(1914-1851) و «فري» E.Ferri (1929-1856) ايندو سعي
ميكردند بزهها و نظريههاي لمبروزو را با لحاظ عوامل ديگر تعديل نمايند.
بنابراين آغاز دوره علمي جرمشناسي مصادف شد با برخورد عقايد بين يك حقوقدان
(گاروفالو) جامعه شناس (فري) و يك پزشك (لمبروزو). پس جرمشناسي حاصل تقابل
و هماهنگي مطالعات در رشتههاي مختلف است كه پروژههاي تحقيقاتي و طرز
تفكرهاي آن رشتهها در قلمرو رشته مستقلي بنام جرمشناسي گرد هم جمعآوري
ميشود و عامل مشترك كه موجب جمع شدن اين سه روش در كنار هم ميشود، مجرم و
جرم ميباشد كه مورد توجه هر سه علم بوده است و بدين ترتيب با ظهور مكتب
تحققي و ارائه تزهاي مختلف كه مبني بر اصول جامعه شناختي پزشكي و قانوني
بود. رشتهاي خاص بنام جرمشناسي بوجود آمد كه هدفش در ابتداي امر شناخت علل
بزهكاري يا پديده مجرمانه بود.فري علاوه بر دو گروه مجرميني كه لمبروزو به
آنها اشاره كرده بود (مجرمين بالفطره و مجرمين حرفهاي) چند طبقه ديگر
افزود:1ـ مجرمين ديوانه كه به لحاظ عدم تعادل روحي و رواني مرتكب اعمال
خلاف ميشدند (گرايش روان شناختي).2ـ مجرمين مادرزادي كه به لحاظ پيشينه
ساختاري جسماني مستعد براي ارتكاب جرم هستند (گرايش قيافه شناختي). 3-
بزهكاران حرفهاي يا به عادت كه به لحاظ استعداهاي شخصي از يك سوء تاثير
عوامل روحي موجب جرم ميشود.4ـ مجرمين اتفاقي كه به لحاظ جمع يك سلسله
عوامل بطور اتفاقي مرتكب جرم ميشوند و به همين دليل بندرت مرتكب تكرار جرم
ميشوند.5ـ مجرمين هيجاني يا عشقياين طبقات از مجرمين كه حاصل مطالعات
زيادي است، هر كدام سياست جنائي خاصي را ميطلبد و فري براي هر طبقه يك
سلسله تدابير قهرآميز و اقدامات تربيتي خاصي را پيشبيني ميكند. مثلاً در
مورد مجرمين اتفاقي معتقد به حبس و مجازاتهاي سالب آزادي نميباشند و يا در
خصوص مجرمين ديوانه فري معتقد به اصلاح آنها نبود يعني ميگفت بايد آنها
را در حالتي قرار گيرند تا به جامعه ضرر نزنند و در خصوص مجرمين مادرزادي
كه مجرميني هستند كه به لحاظ استعداد قبلي بايد آن را از جامعه حذف كرد.پس
بطور خلاصه مكتب تحققي هم يك مكتب حقوق جزاست و هم يك مكتب جرمشناسي و در
عين حال مكتبي است كه موجب ايجاد سياست جنائي شد.با توجه به مطالعات فري
بعدها لمبروزو نظرات خود را تعديل كرد. لمبروزو صرفاً به مجرمين بالفطره
توجه داشت و خواستار آنها بود ولي در اينجا تاثير عملكرد واكنش اجتماعي يا
ارگانهاي واكنش اجتماعي بر فرد و عملكرد او حاكم است. و مطالعات جرمشناسي
از وسعت زيادي برخوردار است. لمبروزو وقتي فري دست به انجام مطالعات زد و
نتايج مطالعات را اعلام نمود اقدام به تعديل نظرات خود كرد و مسائل محيطي
را نيز در انجام اعمال مجرمانه دخيل دانست.جبر در حقوق جزا و جرمشناسي:در
حقوق جزا وقتي فردي مرتكب عملي شد كه از لحاظ قانوني عواملي و شرايط جرم را
داشت اين فرد مجرم محسوب شده و مسئول است و بايد مجازات شود. بنابراين
حقوق جزا مانند دوربين عكسبرداري است كه فرد را در همان نقطهاي كه هست به
تصوير ميكشد برخلاف جرمشناسي چون بدنبال شناخت انگيزه است، وقتي كسي در
نقطه «الف» مرتكب جرم شد، گذشته و آينده او را از طريق احتمالات به تصوير
ميكشد. اينجا است كه مسئله جبر و اختيار بين عالمان حقوق جزا و جرمشناسان
مطرح گرديد. جرمشناسي موفق شد كه كيفيات مخففه، كيفيات مشدده، و
مكانيسمهائي كه بعد از محكوميت مطرح ميشود مانند آزادي مشروط و تعليق
اجراي مجازات و .... را به قانونگذاري گوشزد كند. اين مكانيسمها مبتني بر
«نسبيت» در مسئوليت است نه مسئوليت مطلق و از اينجا است كه اختلاف بين حقوق
جزا و جرمشناسي جلوهگر ميشود.تولد و گسترش جامعه شناسي جنائي:فري دوست و
هم مكتب لمبروزو نتايج مطالعات خود را بيشتر در قالب جامعه شناختي مطرح
كرد و آنها را در كتاب افقهاي نوين حقوق جزا و جرمشناسي منعكس كرد. اين
كتاب بعدها عنوان جامعه شناسي جنائي را پيدا كرد و موجب ايجاد علم جامعه
شناسي جنائي شد. فري در مطالعات خود به فرمولهائي دست يافت كه عبارتند
از:1ـ قانون اشباع جنائي2ـ قانون فوق اشباع جنائيفري ميگفت همانطور كه در
علم شيمي فعل و انفعالات در مقدار معين صورت ميگيرد در جرم نيز همين نظر
قابل اشاعه ميباشد. يعني در يك گروه معين همواره شاهد وقوع ارتكاب ميزان
معيني از جرم و انحراف هستيم. بنابراين ثابت بودن شرايط محيط با مقدار
معيني از جرم برابري دارد. و حال آنكه چنانچه همان جامعه به لحاظ عوامل
طبيعي دچار نابساماني شود بگونهاي كه روند طبيعي خود را طي نكند، موجب
افزايش ميزان جرم و نرخ بزهكاري ميگردد. از اين موارد به جنگ، انقلاب،
قحطي، هجوم آوارگان ميتوان اشاره كرد. نظريه فري را به دو بخش تقسيم
ميكنند:1ـ بزهكاري خشونت آميز كه عليه اشخاص صورت ميگيرد.2ـ بزهكاري
نيرنگ آميز كه بيشتر عليه اموال صورت ميگيرد.جرائمي كه افكار عمومي را تحت
تاثير قرار ميدهند، جرائم خشونت آميز ناميده ميشوند و عمدتاً رسانههاي و
مقامات مسئول با وجود احساس نا امني به مبارزه با جرائم خشونت آميز تمايل
دارند. در حاليكه جرائم فتنه انگيز اگر چه از نظر ميزان خسارت به افراد و
جامعه بسيار خطرناكتر از جرائم خشونت آميز هستند ولي چون خيلي آرام بدون
انجام هيچ عمل خشونت آميز به وقوع ميپيوندند، افكار عمومي را تحت تاثير
قرار نميدهند و اين نوع بزهكاري موجب ناامني نميشود. اين جا است كه
جرمشناسان بايد به مسئولان جنائي و كارگزاري سياست جنائي تذكر دهند كه
جرائمي چون كلاهبرداري، تقلبات مالياتي، ارتشا، ...... بسيار خطرناكتر است و
به ساختار مالي و اقتصادي جامعه ضرر ميزنند.بنابراين فرق جرمشناسان با
افكار عمومي در اين است كه جرم شناسان نبايد بخاطر ديدن يك قتل بلافاصله
برافروخته شود و به بيان ناامني بپردازد. بايد همزمان با افشاي قتل و جرائم
آرام بپردازد.در آغاز قرن 18 ميلادي اين نظر مورد توجه قرار گرفت. افكار و
عقايد فري بعدها بوسيله جامعهشناس معروف فرانسوي «دوركيم» مورد مطالعه
قرار گرفت و با استفاده از آمار جنائي، قوانين و تزهاي فري و دوركيم دو
انديشمند آمريكائي بنام «ساترلند» و «سلين» به مطالعاتي دست زدند كه نتيجه
آنها به فرمول كشيدن دو نظريه بود بنامهاي:1ـ نظريه معاشرتهاي ترجيحي يا
اختلاف فرهنگها2ـ نظريه تعارضهاي فرهنگي يا اختلاف فرهنگها.الف ـ طبيعتاً
معاشرتهاي ترجيحي مبتني است بر نظريهاي كه «تير گارُ يرتايه» به بررسي آن
پرداخته بود. پايگاه اجتماعي فرد با توجه به اهميت ارزشهاي اجتماعي بوسيله
آن گروه محقق ميگردد.طبق اين نظريه فردي كه عضو اين گروههاي اجتماعي است
عمدتاً تحت تاثير افكار و عقايد و اصولي است كه به آنها بيشتر احساس تعلق
ميكند و اين از مصاديق بارز معاشرتهاي ترجيحي ميباشد. در اينجا جامعه از
طريق اصلاح گروهها از جمله مدرسه، كلوپهاي ورزشي و باشگاهها به مبارزه با
جرم ميپردازد.ب ـ نظريه تعارض فرهنگي: طبق اين نظريه اولاً سلين براساس
مطالعات خودش جامعه آمريكا را به فرمول كشيد. اصولاً آمريكا كشوري است جديد
التأسيس و مركب است از مليتها و فرهنگهاي مختلف كه در عين حال داراي يك
فرهنگ حاكم بنام فرهنگ آمريكائي ميباشد. و فرهنگ آمريكائي تركيبي است از
خرده فرهنگهاي موجود در آمريكا، زندگي آمريكائي و افرادي كه در اين فرهنگ
زندگي ميكنند داراي خصايص ويژهاي ميباشند. اين مسائل و جزئيات كه شيوه
زندگي آمريكائي را تشكيل ميدهد بعنوان فرهنگ برتر جامعه آمريكا حاكميت
دارد ولي در عين حال خرده فرهنگهاي موجود در آمريكا نيز موجب ميشوند كه
هميشه بين ايندو نوع فرهنگ تصادم بوجود آيد. پس نظريه تعارض فرهنگي عمدتاً
در جوامع مهاجرپذير مصداق دارد.نظريه لاكاساني:لاكاساني معتقد بود كه در
چهارچوب جامعه شناسي جنائي و با اهميت بخشيدن به محيط فرد ميتوان زمينه را
براي از بين بردن جرم يا مساعد كردن وقوع جرم فراهم آوريم. لاكاساني معتقد
بود همانطور كه يك ميكروب در محل متناسب بارور ميشود و رشد مييابد، همين
تز در خصوص جامعه شناسي جنائي نيز قابل طرح است. طبق اين نظر لاكاساني
مجرم را ميكروبي ميداند و محيط را محل كشت اين ميكروب و وقتي محيط مناسب
باشد اشاعه بزهكاري به آساني امكان پذير خواهد بود. نظريه لاكاساني از
آخرين نظريههائي است كه در چهارچوب جامعه شناسي جنائي مطرح شده است.مطالعه
پديده بزهكارانه و مجرم:براي پي بردن به علل مجرميت مطالعات ما بايد
براساس مشاهده و مطالعات علمي و تجربي باشد و روش ما نيز بايد متغير باشد و
روش گروهي كه چند بعدي است مورد استفاده قرار گيرد.بنابراين براي اينكه
نتيجه مطالعات ما داراي ارزش باشد مستلزم اين است كه روشهاي تحقيقاتي ما
محكم و علمي باشد. ما از سوئي با مطالعه پديده مجرمانه روبرو هستيم و از
سوي ديگر با مطالعه مجرم. طبيعي است كه اين دو مطالعه از نظر متدلوژي به
روشهاي مختلفي نياز دارند.اولين مطالعاتي كه در مورد شناخت مجرم صورت گرفت
با الهام از الگوي پزشكي و پيراپزشكي بوده است. ليكن مطالعه هر كدام مبتني
بر روشهاي اختصاصي خودشان بود. در چنين شرايطي نتايج متفاوت بود. بنابراين
اولين كار، متحدالشكل كردن مفاهيم و واژههاي كليدي جرمشناسي بود. باين
ترتيب از تحقيق علمي خاص به تحقيق علمي چند بعدي وارد شويم. امروزه روش چند
بعدي مورد استفاده و كاربرد قرار ميگيرد. براي چنين روش و مطالعاتي
انجمنهاي مختلفي بوجود آمد.اولين انجمني كه در اين راستا گام برداشت، جامعه
بينالمللي جرمشناسي بود كه در سال 1924 م تأسيس شد و هدف نهائي آن
تحقيقات جرمشناختي و ترغيب كارگزاران دولتي بر استفاده از تعليمات جرمشناسي
در تدوين سياست جنائي بود.دومين انجمن جامعه بينالمللي دفاع اجتماعي بود
كه رياست آنرا «مارك آنسل» بعهده داشت. هدف نهائي آن استفاده از تحقيقات
چند بعدي در جرمشناسي در هنگام تنظيم سياست جنائي بود. علاوه بر آن تشويق
كارگزاران براي بهرهجوئي از جرمشناسي در سياست جنائي و لحاظ مفاد حقوق بشر
در سياست جنائي است.سومين انجمن انجمن بينالمللي حقوق جزا است كه هدف آن
گردهمائي متخصصان كشورهاي مختلف در زمينه حقوق جزا و ايجاد تبادل نظر بين
آنها و در نهايت متحدالشكل كردن قوانين جزائي كشورهاي مختلف است. اين انجمن
اگر چه به مكانيزمهاي مختلف حقوق جزا ميپردازد ولي از نتايج مطالعات
جرمشناسي نيز غافل نيست بويژه يكي از عوامل توسعه حقوق جزا بويژه از نظر
مجازتهائي كه در حقوق جزا مطرح است، جرمشناسي ميباشد.بعبارت ديگر جرمشناسي
در قوي كردن ضمانت اجراي كيفري و غيركيفري نقش عمدهاي را ايفا كرده
است.متدهائي كه در تحقيقات چند بعدي صورت ميگيرد متأثر از متدهاي علوم
انساني رايج در سده هيجدهم عصر روشنگري است. از اينرو متدلوژي جرمشناسي
وابسته به علوم اجتماعي بويژه جامعه شناسي است. در واقع اگر چه جرمشناسي از
نظر متدلوژي به علوم اجتماعي وابسته است، از نظر تعيين حدود موضوع مورد
مطالعه خود به آموزههاي حقوق جزا نيازمند ميباشد. و اين امر باعث شده كه
عدهاي بگويند جرمشناسي رشته مستقلي نيست و در واقع دو قطبي است.البته
جرمشناسي به مطالعه مجرم نيز ميپردازد. سوالي كه مطرح است اينست كه براي
مطالعه مجرم كه انسان است آيا همان روشهاي قبلي را بايد بكار گرفت؟ پاسخ
منفي است. جرمشناسي براي مطالعه مجرم به اصول و روشهائي كه در علوم مقدماتي
مطرح است، متوسل ميشود. مثل پزشكي، روان شناسي، روان شناسي و … .اينجاست
كه ما شاهد ظهور رشتهاي هستيم بنا «جرمشناشي كاربردي» يا «باليني»
هستيم.جرمشناسي عمومي حاوي جنبههاي نظري جرمشناسي و جرمشناسي باليني بْعد
كاربردي جرمشناسي است. براي مطالعه مجرم اين جرمشناسي باليني است كه وارد
عمل ميشود. و با استفاده از روشهاي پزشكي به درمان و مطالعه مجرم و نوع
نارسائي ميپردازد.باين ترتيب از نقطه نظر متدلوژي جرمشناسي محتاج رشتههاي
علوم اجتماعي و براي مطالعه مجرم به رشتههاي پزشكي و پيراپزشكي و براي
تعيين حدود و قلمرو موضوع مطالعاتي خود به حقوق جزا و قانون جزا متوسل
ميشود. آمار جنائي:يكي از منابع مطالعات كمي در جرمشناسي آمار جنائي است.
يعني استفاده از رياضي و محاسبات در هنگام مطالعه پديده مجرمانه.نخستين
دانشمندي كه آمار جنائي را مطرح كرد «كتله» بود. كتله بلژيكي و همكارش
«گري» كه فرانسوي بود در سال 1826 براي نخستين بار آمار جنائي را در
دادگستري فرانسه بوجود آوردند. طبق نظر گري و كتله آمار جنائي احصاء اعمالي
است كه جرم تلقي ميشود و براي آن ضمانت اجرا پيشبيني شده است.آمار جنائي
داراي انواع مختلف است. آمار جنائي براساس محكوميتهاي كيفري يعني مجرميني
كه در دادگستري موضوع تحقيق و بازپرسي قرار گرفتهاند به دست ميآيد.در
دادگستري در كنار برگ محكوميت يا حكم معمولاً بايستي فيشهائي را مأمور دفتر
دادگاه پر كند كه در آنجا كليه خصوصيات محكوم منعكس است. براساس اين فيشها
است كه آمار جنائي بوجود ميآيد و مورد استفاده محقق جرمشناسي قرار
ميگيرد. طبيعتاً عدالت كيفري داراي تقسيماتي است. مثلاً در نظام كيفري
ايران قبل از انقلاب، ما داراي تقسيم بندي جنايت، حنجه و خلاف بوديم. بر
همين اساس عدالت كيفري نيز داراي سه جزء بود، دادگاههاي جنائي، حنجه و خلاف
بود.طبيعتاً فيشهائي كه هر دسته از اين دادگاهها پر ميكردند از نظر نوع
جرم ارتكابي با هم متفاوت بودند. بعد از سال 1364 كه دادگاههاي عمومي حذف
شد و دادگاههاي كيفري 1 و 2 بوجود آمد. آمار كيفري كشور ما تشكيل ميشود از
محكوميتهاي صادره از دادگاههاي كيفري 1 و 2 دادگاههاي انقلاب و دادگاه
ويژه روحانيت اما چون همه تحت پوشش قوه قضائيه هستند، آماري را كه قوه
قضائيه منتشر ميكند شامل همه محكوميتها است.عيوب آمار دادگستري:1ـ آمار
جنائي وزارت دادگستري جرائمي را در برميگيرد كه در مكان معين و زمان معين
بوقوع پيوسته و بطور مفيد در دادگاههاي صالحه مورد رسيدگي قرار گرفتند و به
محكوميت رسيدند. بنابراين آمار قضائي بيانگر بزهكاري واقعي كه در يك جامعه
بوقوع ميپيوندد نيست.2ـ آمار قضائي تعداد كساني را كه تبرئه ميشوند،
نشان نميدهد.3ـ در مورد محل دقيق ارتكاب جرم، آمار قضائي اطلاعاتي نميدهد
و حال آنكه داراي اهميت است.4ـ آمار قضائي در واقع بيانگر رويه و عملكرد
قضات كيفري است. چه بسا قضاتي كه گرايش به تبرئه كردن دارند و چه بسا قضاتي
كه با سخت گيري از كيفيات مخففه و يا مكانيزمهاي تعزيري استفاده
نميكنند.بنابراين آمار جنائي وزارت دادگستري بايد با احتياط تلقي
شود.دومين دسته از آمارهائي كه منبعث از قوه قضائيه است. آمار اداره
زندانها و مؤسسات تابعه است آمار زندانها از نظر ارزش آماري، صرفاً محكومين
به مجازات سالب آزادي را نشان ميدهد. بنابراين آمار زندانها محدودتر از
آمار دادگستري است چون ممكن است فرد مجرم با پرداخت مجازات نقدي به زندان
نرود.در كنار زندانها، مؤسسات و سازمانهاي تربيتي و مراقبتي وجود دارند كه
محل نگهداري افرادي هستند كه در معرض خطر ارتكاب جرم واقع ميشوند. يعني
معتادان به الكل، مواد مخدر، روسپيان و غيرهدر كنار آمارهائي كه عمدتاً
ناشي از وزارت دادگستري است. آمارهائي داريم كه به آنها آمار پليسي يا
بزهكاري ظاهري ميگويند. يعني تعداد افرادي كه در رابطه با جرم و بزهكاري و
انحراف توسط پليس و نيروي انتظامي دستگير شدهاند و هنوز به مرحله دادسرا و
محكوميت نرسيدهاند.علاوه بر آمار پليس، آمار ژاندارمري هم در حكم آمار
پليسي است. چرا كه پرونده چنين كساني لزوماً به مراجع قضائي ارسال نميشود.
آمار دادسراي ارتش هم قابل توجه است كه امروزه در قلمرو قوه قضائيه
است.ايراد عمده بر آمار اين است كه آمار بيانگر واقعيت مجرمانه نيست، بلكه
بيانگر ميزان فعاليت ارگانها و اعمال كنترل اجتماعي است.مطالعه كيفي
جرائم:روش كيفي مطالعه جرم با توجه به تعداد محكوميتها، انواع محكوميتها و
نوع جرائم ارتكابي يا اتهامات، ميزان وقوع مجازاتها است. در روش كيفي با
پروندهها و يا مستقيماً با خود مجرمين يا با ارگانها يا كساني كه بعنوان
مسئولان اداره بزهكاري هستند سروكار داريم.مطالعه آرشيوها و پروندههاي
كيفري: در يك پرونده كيفري، علاوه بر هويت متهم يك سلسله اطلاعات حقوقي و
كيفري وجود دارد كه ميتواند در مقام مطالعه مورد توجه جرمشناسي قرار گيرد.
كه به خصوصيات مجرمين يا مجرمين يك دوره قضايي يا حوزه قضايي يك شهرستان
مربوط ميشود.بررسي اعمال مجرمانه مهاجرين و مقايسه آن با جرائم بوميان يا
سطوح طبقاتي مجرمين يا حد مسئوليت مجرمين در دفاتر و ادارات
دولتي.مصاحبه:روش ديگري كه در چارچوب مطالعات كيفي قرار ميگيرد، مصاحبه
است. هدف روش مصاحبه عبارت است از جبران عيوب روشهاي مطالعاتي كمي. مثلاً
جرمي واقع ميشود ولي منعكس نميشود يا در محل مصالحه صورت ميگيرد و در
نتيجه در آمار مورد عنايت قرار نميگيرد. از طريق مصاحبه ميتوان به كم
وكيف آن دست يافت.كسب نظر از متخصصان:نوعي ديگر از روش كيفي استخراج و كسب
نظر از متخصصان بزهكاري يا مديران پديده بزهكاري از قبيل پليس، وكلا، انجمن
حمايت از زندانيان و بالاخره كساني كه مستقيم يا غيرمستقيم با مجرمين و
وسائل انحراف زا سروكار دارند.مطالعات تعقيب كننده: Follow up studiesآخرين
روشي كه ميتواند در چهارچوب مطالعات كيفي مطرح شود، مطالعات تعقيب كننده
است، كه بعد از اتمام دوره مجازات بايد نسبت به محكوم صورت گيرد. اين
مطالعه به منظور تاثير حبس در ذهنيت مجرمين صورت ميگيرد.تك نگاري:تك نگاري
يا منوگرافي به منظور كشف يك سري واقعيتهاي بخصوص مثل جرم سقط جنين يا زنا
انجام مييابد.از آنجا كه آمارهاي بدست آمده بدلائلي نرخ واقعي بزهكاري را
به ما نشان نميدهد، پس همواره براي محقق جرمشناسي بخشي از بزهكاري تاريك
ميماند كه به آن «رقم سياه» ميگويند كه با توجه به نوع جرم مختلف است
مثلاً در قتل رقم سياه نسبتاً كم است ولي رقم سياه در جرائم نامشروع زياد
است.بنابراين ما ميتوانيم بگوئيم دو نوع بزهكاري داريم:1ـ بزهكاري قانوني
يا قضائي2ـ بزهكاري پليس يا ظاهريجرمشناسان براي رسيدن به رقم بزهكاري سعي
كردهاند به روشهائي غير از روشهاي سنتي متوسل شوند و لااقل خواستهاند
مقداري از رقم سياه بعضي از جرائم را كشف كنند و اندكي خود را به بزهكاري
واقعي نزديك كنند. براي رسيدن به اين هدف دو روش بكار گرفته شده است:1ـ روش
پرس و جو ـ اين روش عبارت است از تهيه پرسشنامه و توزيع بين يك گروه. اين
پرسشنامه شامل مواردي است كه موردنظر محققين بوده است. از اين طريق فرد بنا
بر اعتمادي كه دارد بوقوع جرم اعتراف ميكند. بنا بر اين اطلاعات ميتوان
رقم سياه را تخمين زد.در اين روش اصل بر اعتماد و اطمينان ميباشد، و
مهمترين آن در خصوص بزهكاري اطفال ميباشد.2- روش مبتني بر اظهارات مجني
عليه ـ براساس اين روش به مجني عليه متوسل ميشوند اما نه مجني عليهي كه
جرم آن به اطلاع پليس رسيده باشد. محققين بنا به مصالحي وقوع جرم را به
اطلاع پليس نميرسانند و جرائمي مثل جرائم عليه خانواده و ناموس در اين
حيطه قرار ميگيرند. از اين جا ميتوان به يك فرمول مهم دست يافت. رقم سياه
+ بزهكاري ظاهري = بزهكاري واقعيطبقات بزهكاري:اين طبقات معيار ديگري است،
بزهكاري را عمدتاً به دو طبقه ميتوان تقسيم كرد:الف ـ بزهكاري مهم و با
اهميتـ بزهكاري كم اهميت و بي خطر.ابتدا بايد معيار شناخت جرائم مهم را
مشخص كرد:1ـ معيار قانوني: جرائم محدودي در صلاحيت دادگاه كيفري 1 و جرائم
كم اهميت در صلاحيت دادگاه كيفري 2 ميباشد.2ـ پيامدهاي جرم: مثلاً يك
اختلاس وسيع در قلمرو جرائم خطرناك محسوب ميشود و جرائم مالياتي عظيم نيز
خطرناك ميباشند هر چند احساسات عمومي را جريحه دار نكند.ب ـ بزهكاري كل يا
مجموع جنائي با صرفنظر از خصوصيات آن:آمار كل فايدهاي ندارد اما آمار بخش
موثر است. جرائمي كه در رابطه با مواد مخدر است جرائمي ميباشند كه براي
رسيدن به مواد مخدر بوقوع ميپيوندد. مثلاً يك معتاد ممكن است براي تهيه
مواد افيوني اقدام به خودفروشي، سرقت و ...... نيز بنمايد.ج ـ بزهكاري
خشونت آميز ـ بزهكاري خدعه آميز يا حيله گرانه:بزهكاري خشونت آميز بيشتر
جرائم عليه اشخاص را در بر ميگيرد و به همين لحاظ براي اين نوع جرائم
شديدترين مجازات را مبتني بر زور و از طريق يدي در نظر ميگيرند، اما جرائم
خدعه آميز جرائمي هستند كه عمدتاً حاصل محاسبه افراد ميباشد.دـ بزهكاري
يقه سفيد:اين افراد به لحاظ وضع ظاهري آراستهاي كه دارند به اين عنوان
معروف ميباشند و حال آنكه جرائم خشونت آميز عمدتاً بوسيله طبقه كارگر و
زحمتكش بوقوع ميپيوندد. يقه سفيدها كساني هستند كه داراي نفوذ اقتصادي،
سياسي و اجتماعي هستند. و در مقابل قانون راه فرار را ميدانند مثل تقلبات
مالياتي و جرائم كامپيوتري.ه ـ بزهكاري فردي، بزهكاري گروهي:بزهكاري گروهي
ناشي از، تبعيت بزهكاران از تحول و ترقي و توسعه صنعتي ميباشد.و ـ بزهكاري
اتفاقي ـ بزهكاري حرفهاي (بعادت) در اينجا تكرار جرم مورد نظر است.ي ـ
بزهكاري زنان ـ بزهكاري مردان:به موازات شركت زنان در جامعه نرخ بزهكاري
آنان نيز افزايش مييابد. زنان در بخشهاي خاصي از جرائم حضور دارند. مانند
سقط جنين، نوزادكشي، مسموم كردنن ـ بزهكاري اطفال ـ بزهكاري
بزرگسالان:بزهكاري اطفال امروزه از اهميت ويژهاي برخوردار ميباشد. به
منظور پيشگيري از ارتكاب جرائم در آينده.عوامل رواني جرم:جهت شناخت بهتر
جرمشناسي و مجرميت با الهام از تز «لمبروزو» و مكتب انسانشناسي جنائي و
مكتب تحققي بيشتر بايد سراغ عوامل زيستي و رواني و ويژگيهاي فردي رفت:
ويژگيهاي فردي بر دو قسم ميباشد:1ـ ويژگيهاي فردي ذاتي. 2ـ ويژگيهاي
فردي اكتسابي.1ـ ويژگيهاي فردي ذاتي: اين ويژگيها مادرزادي هستند و اينجا
صحبت از توارث، جنس، نژاد و سن بميان ميآيد. بطور كلي خصيصههائي كه در
تحت اين عنوان بررسي ميشوند عبارتند از:1ـ توارث: اين مسئله از نظر زيستي
مورد بررسي قرار ميگيرد. هدف مطالعات در اين زمينه عمدتاً اين است كه
پيشينة خانوادگي افراد مورد مطالعه قرار گيرد. اين مطالعات جنبه تك نگاري
داشته و عمدتاً با موفقيت همراه بوده است. بر اثر اين مطالعات باين نتيجه
رسيدهاند كه 35% از مجرمين داراي پيشينه آسيبي هستند. نوعي از توارث آسيبي
بيماريهاي عفوني است.نوع ديگر توارث آسيبي اعتياد است اعم از اعتياد به
مواد يا الكل، طبق مطالعات انجام شده در فرانسه در گروه بزهكاران و
غيربزهكاران، مسئله توارث الكلي در بزهكاري و جرائم سه برابر افراد عادي
بوده است. بدين ترتيب الكليزم و بيماريهاي عفوني دو زمينهاي بودند كه در
قلمرو ارث و توارث مورد توجه جرمشناسان قرار گرفته است.2ـ جنس: بعنوان يك
خصيصه ذاتي نشان ميدهد كه زنان در حدود بزهكاري حضور دارند و فعاليت
مجرمانه زنان از مردان بمراتب بيشتر است. مهم اين است كه رقم سياه بزهكاري
در انجام جرائم بوسيله زنان بالا ميباشد. و علت اين امر عمدتاً به لحاظ
نوع جرائمي است كه زنان مرتكب ميشوند. ثانياً نوع برخوردي كه كارگزاران
پليس و مقامات قضائي با جنس زن دارند. ثالثاً نوع برخورد و رابطهاي كه
مجني عليه با خانواده و نسبت به زن اتخاذ ميكند. شدت عمل در مورد زنان
كارآئي ندارد. جرائمي كه زنان انجام ميدهند متعدد از جمله اختفاي اموال
مسروقه است. چنانكه عمدتاً 5 تا 7 درصد آتش سوزيها بيشتر توسط زنان صورت
ميگيرد. 60 تا 70 درصد از سقط جنينها توسط زنان بوقوع ميپيوندد.ـ شهادت
كذب: 34% از اين محكوميتها بوسيله زنان صورت ميگيرد.زنان بيشتر مشمول
آزادي مشروط و تعليق اجراي مجازات ميشوند. ارگانها براي اينكه زنان كمتر
به محكوميت از نوع زندان محكوم شوند آنها را مشمول مجازاتهاي نقدي
مينمايند.3ـ نژاد: در آمريكا ميزان محكوميت رنگين پوستان از درصد بالاتري
برخودار است ولي منشا آن اين است كه رنگين پوستان به علت عدم تمكن مالي و
عدم نفوذ اجتماعي محكوم شدهاند.4ـ سن: سن و تاثير آن در نوع جرم، شيوه
ارتكاب، نحوه شركت در ارتكاب جرم و بويژه آغاز دوران فعاليت مجرمانه و
پايان آن در قالب سن مورد مطالعه قرار ميگيرد. اين بحث در قالب بزهكاري
اطفال بررسي ميشود و با توجه به اين نكته كه شخصيت فرد از سنين طفوليت
آغاز ميشود در سن 18 تا 20 سالگي اين شخصيت دورة تكميلي خود را به پايان
ميرساند.در بيشتر قوانين جزائي كشورهاي جهان مسئوليت كيفري با توجه به سن
بطور تدريجي شدت مييافت. طبق تشكيلات دادگاههاي بزهكاري اطفال در سال 1331
اطفال در مقاطع سني بين 6 تا 12 سالگي، 12 تا 15 سالگي و 15 تا 19 سالگي
داراي مسئوليت كيفري متفاوتي بودهاند و علت اين امر اولاً نوع جرم ارتكابي
در اين سنين فرق ميكند، ثانياً هدف اصلي مجازات آينده سازي فرد و مبارزه
با تكرار جرم است و به همين دليل است كه در مورد اطفال عمدتاً مجازات جنبه
آموزشي و تربيتي و بازپروري دارند. پس سن در نوع بزهكاري نقش دارد.5ـ شيوه
بارداري و وضع حمل:اصولاً در دورة بارداري وضعيت محيط پيرامون فرد، نقش
مهمي در جنين ايفا ميكند و موقعيت عمل در زماني كه در محيطي آرام قرار
دارد با زماني كه مشكلات مختلف او را احاطه كرده است، فرق ميكند و تأثير
اين موقعيت بر جنين و شخصيت آن نيز متفاوت است.6ـ اختلالات رواني كه جنبه
مادرزادي دارند:ب ـ خصوصيات فردي اكتسابي: خصوصيات فردي اكتسابي بر دو قسم
است:1ـ خصيصههاي اكتسابي كه جنبه غيرعمدي دارند.2ـ خصيصههاي اكتسابي كه
جنبه عمدي دارند.ـ خصيصههاي اكتسابي غيرعمدي ـ مثل بيماريهاي رواني،
بيماريهاي تني و بيماريهاي روان تني در اينجا اين نوع بيماريها به عنوان يك
ويژگي اكتسابي كه خارج از ارادة فرد است مورد بررسي قرار ميگيرد، براي
مطالعه خصيصهاي كافي است كه به پروندههاي كيفري و شخصيت محكومين مراجعه
شود تا متهم از نظر زيست نگاري مطالعه شود كه چه بيماريهائي داشته است.ـ
خصيصههاي اكتسابي عمدي ـ فرد در اكتساب اين گونه خصائص نقش ايفا ميكند.
عدم تعليم و تربيت صحيح، الكليزم از عوامل عمده خصوصيات اكتسابي عمدي
هستند. الكليزم علاوه بر خود فرد به نسل او نيز سرايت ميكند.خصوصيات مربوط
به روابط بزهكاري محيط:در جرمشناسي، جرمشناسان عمدتاً به محيط فرد توجه
دارند نه خود فرد و معتقدند كه محيط شخصيت فرد را ميسازد.تعاريفالف ـ محيط
مجموعه شرايط و وقايعي است كه موجب تحول و تكامل شخصيتي هر موجود زنده
ميشود و در زمان دوام دارد.ب ـ اطراف مبين وضع غيرثابتي است كه فرد را
احاطه كرده است و آني و گذرا ميباشد. محيط چون دوام دارد مورد توجه
جرمشناسي قرار گرفته است ولي اطراف مانند خانواده، دانشكده، انجمنها گذرا
هستند و به همين دليل مورد مطالعه جرمشناسي قرار نميگيرد.در واژهشناسي
غربي محيط بيشتر به مجموعه شرايط امور و وقايعي گفته ميشود كه جنبه
مجرمانه داشته و در واقع در اينجا محيط را با شركتها، بنگاههاي تجاري و
دانشكده مقايسه كردهاند و گفتهاند چنانكه اين محيطها با اصول سازماندهي
شدهاند محيط مجرمانه نيز با همان اصول و سازمان دهي در جهت ارتكاب جرم
فعاليت ميكند در اين معني ميتوان به «مافيا» و «بريگارد سرخ» كه در
ايتاليا فعاليت ميكنند، اشاره كرد. محيط در اينجا در تعريف اختصاصي بكار
رفته است.محيط در جرمشناسي يعني مجموعه وقايع، امور و شرايطي كه به خودي
خود جرم هستند ولي در قالب يك گروه سازمان يافته و وظايف تقسيم بندي شده
مشغول فعاليت هستند. همين مورد است كه محيط را به معناي خاص مورد توجه
جرمشناسي قرار ميدهد و آن در قالب مطالعات تك نگاري صورت ميگيرد.در جوامع
صنعتي محيط بخودي خود مجرمانه است. در معناي اخير محيط را بر چهار قسم
ميدانند:محيط فيزيكي، محيط اقتصادي، محيط خانوادگي، محيط اجتماعيالف ـ
محيط فيزيكي:محيط فيزيكي بيشتر در برگيرنده عوامل جغرافيائي، شرايط اقليمي،
آب و هوا، شهر و روستا ... ميشود.1ـ در بحث آمار جنائي اشاره شد كه گري و
كتله بعد از تأسيس آمار جنائي اولين مطالعات آنها مطالعه اثر محيط بر
بزهكاري بود و بزهكاري را در مكان مورد مطالعه و توجه قرار دادند. گري با
توجه به همين مطالعات قانون حرارتي بزهكاري را ايجاد كرد و به مسئله آب و
هوا و شرايط جوي و تاثير آن بر روي جرم و كيفيت ارتكاب جرم پرداخت.در خصوص
رابطه محيط فيزيكي آنچه مهم است اين است كه مطالعات در اين زمينه عمدتاً با
روش «تك نگاري» ميباشد. مثلاً براي جواب دادن به ميزان قاچاق مواد مخدر
شرايط جغرافيايي، فاصله شهر با مرزهاي بينالمللي حضور اتباع بيگانه، بررسي
امكانات قاچاق بايد مورد لحاظ قرار گيرد. مطالعات گري سرانجام منجر به
ايجاد قانون حرارتي شد. آيا اين نظريه داراي ارزش علمي هست يا خير؟2ـ مسئله
شهر و روستا:در اين جا بيان چند مسئله لازم است:اولاً مكان يا شرايط
اقليمي. مطالعات در زمينه جرمشناسي كه در قالب جامعه شناسي جنائي صورت
گرفته، بيشتر مبتني بر مطالعه بزهكاري در شهر و مقايسه نرخ بزهكاري شهر با
نرخ بزهكاري در روستاها ميباشد.ثانياً ـ نوع جرائمي كه در روستاها بوقوع
ميپيوندد و مقايسه اين جرائم با جرائمي كه در شهرها اتفاق ميافتد.ثالثاً ـ
نظر و مقايسه رويه افكار عمومي در مقابل بزهكاري به چه صورت است.رابعاً ـ
نحوه عملكرد كنترل اجتماعي بويژه كنترل اجتماع سنتي مثل محله، مدرسه،
كليسا، مسجد، روحاني وكارگزاران كنترل اجتماعي داراي دو نوع ابزار است:ـ
ابزارهاي سنتي ـ كه در مقام پيشگيري ميتوان از محله، مدرسه، دادگاه،
كلوپهاي ورزشي و نهادهاي مذهبي نام برد در مقام سركوبي ميتوان از سرزنش،
اخطار و ستيز استفاده كرد كه به افراد خاطي داده ميشود.ـ كنترل اجتماعي
جانشيني يا ابزارهاي نوين در پيشگيري و سركوبي جرم و جنايت كه عبارتند از
پليس، نيروي انتظامي، دادگستري، زندانها.جرمشناسي هم شامل ابزارهاي جديد
كيفري و هم ابزارهاي سنتي اجتماعي ميباشد. ابزارهائي كه با ايجاد هر
جامعهاي وجود دارد و همراه با ايجاد نهادهاي اجتماعي بوجود ميآيند
ابزارهاي كنترل اجتماعي سنتي ناميده ميشوند مثل انجمنهاي محلي. اما با
پيشرفت جوامع و سنت زدائي در كشورهاي مختلف ابزارهاي جديدي بوجود آمدند كه
به آنها «ابزار جانشيني» ميگويند. موقعي ميتوان از ابزارهاي جانشيني
استفاده كرد كه كارآئي ابزارهاي سنتي ازبين ميرود و يا از بين رفته باشد.
مثلاً در جوامع پيشرفته و صنعتي كنترل اجتماعي سنتي كاملاً از بين رفته است
و مصاديقي چون كليسا، روحاني، محله، وجود ندارد. در كشوري مثل ايران اين
امر بينابين ميباشد يعني ابزارهاي كنترل اجتماعي سنتي و جانشيني همزيستي
دارند.از نظر «زابو» جرم شناس كانادائي در خصوص اثر محيط، مكان را از نظر
تاثير به چهار دسته تقسيم كرده است:1ـ شهر: از معيارهاي تعيين شهر ميزان
جمعيت، ميزان تحول و وجود ساختارهاي اجتماعي سازمان يافته ميباشد.2ـ
روستا: معيار عمده تعيين روستا ميزان جمعيت و نوع كار افراد ميباشد.
اصولاً جمعيت كمتر از 2000 نفر جزء روستا ميباشد.3ـ مناطق شهري شده: بين
شهر و روستا با مناطق شهري شده مواجه هستيم.4ـ حومه يا حاشيه شهرها: اين
مناطق به لحاظ انفجار شهرهاي بزرگ بوجود آمده است.در يك شهر به علت قدمت و
سابقه تاريخي، يك بافت اجتماعي جا افتاده وجود دارد كه عامل پيشگيري از
جرائم ميباشد. برخلاف مناطق شهري شده كه فاقد ابزارهاي كنترل اجتماعي
هستند.اكثر شهركها حاصل پيشرفت افقي شهرها ميباشند. حومهها حالت عمودي
دارند مانند آپارتمانها، ساختمانهاي بلند. پيشرفت عمودي حومهها موضوع
جديدي در مطالعات جرمشناسي ميباشد.جمعآوري تعدادي از افراد در آپارتمانها
يك حالت بيهنجاري و عدم توجه به عرف اجتماع را بوجود آورد. مطالعات در
خصوص برجها و برجكها در فرانسه نشان داده كه ساختمانهاي پيش از 6 طبقه
داراي نرخ بزهكاري بالائي هستند و اين نرخ در خصوص ويلا كمتر
ميباشد.متغيرهاي مختلفي در مطالعات مربوط به جرم دخالت دارند كه محقق
ميبايست به آنها توجه كند اين متغيرها را ميتوان بصورت ذيل تقسيم بندي
كرد:1ـ محل اقامت فرد مجرم و محل وقوع جرم.2ـ تعلق طبقاتي يا وضع اجتماعي و
اقتصادي فرد3- سواد.پس نتيجهگيري صريح با استفاده از يك متغير امكان پذير
نيست.3ـ پديده تراكم جمعيت:تراكم جمعيت حالت بيهنجاري و مجرمانه ايجاد
ميكند. مراد از توسعه شهرها بصورت افقي در ايران ايجاد و ظهور زاغهنشيني و
حلبيآبادها ميباشد. توسعه شهرها چه به صورت عمودي يا افقي جنبه جرم زائي
و انحراف زائي دارد.4ـ نرخ اشتغال يا ضريب اشتغال:در شهرهاي بزرگ به همان
اندازه كه ضريب اشتغال بالاست و زمينه كار نيز مساعد است به همان اندازه
نيز نرخ بيكاري، زياد است. مشاغل كاذب در واقع يك بيكاري نهاني محسوب
ميشود.دلايل حضور افراد در بزهكاري و ارتكاب جرائم در مركز شهر:1ـ تعلق
اجتماعي2ـ مهاجرت3ـ مقاومت در مقابل مقامات كيفري4ـ در مظان اتهام و
بازداشت قرار گرفتنمسائل مورد نياز شناخت ميزان بزهكاري:الف ـ بررسي
متغيرهاب ـ استفاده از بازجوئيهاي متهمين و محكومين و توجه به پاسخ
آنهاچرا در كشورها هنوز جرم وجود دارد؟جرمشناسي قبل از هر چيز معتقد است كه
بزهكار انسان است و به لحاظ يك سلسله عوامل و شرايط انديشه را به عمل
رسانده است. و اين مكانيسم گذرا ممكن است در هر فرد وجود داشته باشد.
بنابراين بايد در هنگام پرداختن به مورد جرم و مجرم كليه جهات و شرايط و
شيوه ارتكاب جرم و شخصيت فرد مورد توجه قرار گيرد تا بهترين ضمانت اجرا
درباره او اعمال شود. جرمشناس نميگويد كه داروي نهائي را پيدا كرده چرا كه
در اين صورت رشته علمي نخواهد بود. بلكه جرمشناس مدعي اين است كه از نرخ
بزهكاري ميكاهد نه اينكه آنرا ريشهكن ميكند. جرمشناس معتقد است كه
ميخواهد از طريق مطالعات خود بزهكاري را به سطحي برساند كه براي افكار
عمومي قابل تحمل باشد. جاي اين سؤال است كه سطح قابل قبول كجاست؟ جرمشناس
با ارائه يافتههاي خود به مقامات تصميم گيرنده قضائي، اجتماعي، سياسي و
فرهنگي، ابزارهائي را براي اعمال سياست جنائي مناسب پيشبيني مينمايد تا
آن ابزارها قادر باشند سطح بزهكاري جامعه را در حد و سطح قابل تحمل براي
عموم مردم نگه دارند.مفهوم قابل تحمل بودن بزهكاري:اين مفهوم بدين معناست
كه رشد بزهكاري ميبايست در سطحي باشد كه به امنيت و آرامش جامعه خللي وارد
نشود. مثلاً در اوايل انقلاب به علت زد و خوردهاي سياسي و خشونت و ضد
خشونت احساس امنيت مختل شد و ميزان بزهكاري سياسي افزايش يافت. علت عمده
همان شرايط ايجاد شده بود.اوصاف جرمشناسي:1ـ جرمشناسي بعنوان عامل مهمي در
تحول حقوق جزا و مجازاتهاي جزائي و كيفري مطرح شده است.2ـ جرمشناسي در روشن
كردن اذهان مسئولان جامعه نقش ايفا ميكند.3ـ روز به روز كشورهاي مختلف
شاهد ايجاد مؤسسات قضائي هستند كه جرمشناسي در رأس آنها قرار دارد. تا
قانونگذار از روي احساسات، مسائل ذهني و يا عقيدئي سراغ انسان نرود.4ـ
ضمانت اجراي جرمشناسي اعتقاد مسئولان جامعه به كارآئي آن است. ضمانت اجراي
جرمشناسي بستگي به درجه رشد فرهنگي سياسي و اجتماعي افراد جامعه دارد.درجه
جرم زا بودن حبسهاي كوتاه مدت زياد است. چون مدت آن براي اصلاح كافي نيست و
در زندگي فرد انقطاع حاصل شده و موجب عدم كارائي برنامه اصلاحي
ميشود.پيرامون مكاتب جرمشناسي:جرمشناسي «علت شناختي» غالباً بر فرد مجرم و
پيرامونش علل بزهكاري را مشخص ميكرد ولي جرمشناسي «واكنش اجتماعي» فرد را
كنار گذاشته و به نقش واكنش اجتماعي ميپردازد. اصولاً واكنش اجتماعي شامل
مجازاتها و اقدامات تأميني است كه براي اعمال واكنش اجتماعي ارگانهايي
وجود دارد.در جرمشناسي علت شناختي چون توجه به فرد است فرد را در قالب
جامعه شناسي، روان شناسي، و روانپزشكي و تاسي از الگوي طبي و پزشكي مطالعه
ميكرديم يعني به روشهاي جامعه شناختي، روان شناختي و پزشكي متوسل ميشويم
ولي در جرمشناسي واكنش اجتماعي اين روشها كنار گذاشته شده و روشهاي خاصي
اعمال ميشود.خصايص جرمشناسي واكنش اجتماعي:1ـ سياسي شدن مطالعات جرمشناسي
يعني لحاظ مطالعات و انديشههاي سياسي و عقيدئي كه نمونه بارز اين مورد
جرمشناسي راديكال يا انقلابي ميباشد يا برچسب زني.2ـ توجه و تاكيد بر نقش
مجني عليه. اينبار شاهد وجود مجني عليه در مطالعات جرمشناسي هستيم كه از دو
طريق نقش ايفا ميكند.الف ـ به لحاظ نقشي كه در ارتكاب جرم ايفا كرده
است.ب ـ بواسطه وقوع جرم متضرر شده استبنابراين وجود مجني عليه در مطالعات
جرمشناسي دقيقاً يكي از نوآوريهاي جرمشناسي جديد است.3ـ تاكيد بر عدم
كارائي سيستم كيفري. بنابراين جرمشناسيهاي واكنش اجتماعي با توجه به تاكيد
بر عدم كارائي كيفر و جرمزائي اين ارگانها معتقد هستند اولاً ـ صلاحيت
سيستم قضائي بايد حتيالمقدور كم شود و جرائم غير مهم كه عمده پروندهها را
تشكيل ميدهد به تشكيلات خصوصي و غيرقضائي سپرده شود. ثانياً به جاي توسل
به مكانيسم جرم زدايي در قالب قانون از اعمالي كه ارزشهاي اساسي جامعه را
مورد تعرض قرار نميدهند عنوان جرمزا گرفته شده و آنرا به قضاوت افكار
عمومي قرار بدهند بايد حتيالامكان به ضمانت اجراهائي متوسل شد كه رنگ كيفر
نداشته باشد. ضمانت اجراهاي اداري، مدني و اجتماعي از اين نوع
ميباشد.جرمشناسي واكنش اجتماعي حاصل يك سري مطالعات آماري، كمي، تجربي و
علمي است. جرمشناسي علمي زماني شروع شد كه لمبروزو و همكارانش به مطالعه
فرد پرداختند ولي جرمشناسي واكنش اجتماعي ناشي از انديشههاي اقتصادي،
اجتماعي و عمدتاً سياسي است.يكي از خصائص جرمشناسي واكنش اجتماعي توجه و
گسترش قلمرو جرمشناسي مجني عليه ميباشد. ظهور مجني عليه در دو قلمرو و
مرحله ايجاد شد: 1ـ مجني عليه بعنوان بازيگر دوم جرم يعني كسي كه در ارتكاب
جرم نقش ايفا ميكند مطرح شد.2ـ مجني عليه بعنوان فردي كه بايد از او
حمايت شود.